زبانحال پیامبر اکرم با حضرت زهرا هنگام رحلت
بسكه از آه، دل شـعـلـه ورت ميسوزد با تــمــاشـاي تو قـلب پـدرت ميسوزد اي جگر گوشۀ من شعله مزن بر جگرم جگرم سوخت ز بسكه جگرت ميسوزد زودتــر از همه پيـش پــدرت مي آيي زودتر از همه شمع سحـرت ميسوزد بعد من هرچه بلا هست سرت مي آيد بعدمن واي كه پا تا به سرت ميسوزد زير پــرهاي تو آرام گــرفـتــم بــابــا حيف،ازشعلۀ در بال و پرت ميسوزد گاه در كوچه اي از درد زمين مي افتي گاه ازضرب كسي چشم ترت ميسوزد گاه يك نقش به يك روي تو جا ميگيرد گاه يك زخم به روي دگرت ميسوزد گاه در پشت در خانه ي خود مي نالي چشم وا ميكني و دورو برت ميسوزد يك طرف دست تو در پاي علي مي شكند يك طرف دختركت پشت سرت ميسوزد از صداي تو در آن شعله علي مي فهمد كه اگـر فــضـه نيايد پسرت ميسوزد |